×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

دوستی دختران وپسران

اشنایی وازدواج

× این وبلاگ درموردازدواج ودوستی های اینترنتی مجازی مطلب نوشته می شود
×

آدرس وبلاگ من

abasmaram.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/[email protected]

گمان های نادرست درباره تلاق وازدواج در کشورهای خارجی از جمله در امریکا

 

الف: گمان‌هايي نادرست درباره‌ي طلاق

 

1ـ از آنجا كه مردم از تجربيات‌ تلخ‌شان درس مي‌گيرند، اغلب در ازدواج‌هاي دوم نسبت به ازدواج‌هاي نخست موفق‌ترند.

هر چند بسياري از مطلقه‌ها، ازدواج‌هاي مجدد و موفقي دارند، اما واقعيت اين است كه نرخ طلاق زوج‌ها در ازدواج‌ مجددشان حتي بيشتر از نرخ طلاق ازدواج‌هاي نخست است.

 

2ـ زندگي با يك شريك پيش از ازدواج راه خوبي است براي كاهش طلاق.

بسياري از مطالعات نشان داده‌اند كه زندگي مشترك پيش از ازدواج احتمال طلاق را افزايش مي‌دهد. دليل اين پديده به خوبي شناخته شده نيست. اما مي‌توان گفت تا حدي اين دليل صحت دارد كه افرادي كه به زندگي در زير يك سقف، قبل از ازدواج تمايل دارند، مي‌توانند همان‌هايي باشند كه به طلاق تمايل داشته باشند. مداركي چند وجود دارد كه نشان مي‌دهد زندگي در زير يك سقف، خود نگرش‌هاي خاصي را در آن دسته از مردمي كه طلاق را پذيرفته‌اند پديد مي‌آورد، مثلاً اين نگرش كه اين نوع رابطه‌ها موقت هستند و مي‌توان به آساني به آنها خاتمه داد.

 

3ـ ممكن است كه طلاق تأثيرات بدي بر كودكان بگذارد، اما به طور كلي اين تأثيرات و مشكلات ديرپا نيستند و كودكان نسبتاً سريع از آنها فارغ مي‌شوند.

طلاق خطر مشكلات تعاملي را در كودكان افزايش مي‌دهد. براي تصديق اين گفته شواهدي وجود دارد كه هم از مطالعات كوچك مقياس‌ و كيفي به دست آمده و هم از مطالعات بزرگ مقياس، طولاني مدت و تجربي منتج شده است و نشان مي‌دهد چنين مشكلاتي طولاني مدت و پايا هستند. در واقع برخي از اين مشكلات در دوران بزرگسالي شديدتر مي‌شوند.

 

4ـ داشتن فرزند به زوج كمك مي‌كند تا حس رضايت‌شان را از ازدواج بهبود بخشند و از طلاق جلوگيري كنند.

طبق مطالعات بسياري كه انجام شده، در اكثر موارد، پرفشارترين دوران در يك زندگي مشترك، پس از تولد اولين فرزند خانواده است. درست است كه ريسك طلاق در خانواده‌هاي داراي فرزند، از خانواده‌هاي بدون فرزند كمتر است، اما اين مقدار با آن زمان كه والدين فقط �به خاطر فرزندان� تصميم مي‌گرفتند كه با يكديگر زندگي كنند خيلي فاصله دارد.

 

5ـ در پي طلاق، سطح زندگي زن، 73 درصد تنزل پيدا مي‌كند در حالي كه سطح زندگي مرد 42 درصد بهبود مي‌يابد.

اين بي‌انصافي فوق‌العاده، يكي از آمارهاي علوم اجتماعي است كه به طور گسترده‌اي در جامعه تبليغ شد و بعدها مشخص شد كه بر پايه‌ي محاسبات غلط استوار بوده است. تجزيه و تحليل‌هاي مجدد نشان داد كه آنچه زنان به واسطه‌ي طلاق از دست مي‌دهند، 27 درصد و آنچه مردان به دست مي‌آورند تنها 10 درصد بوده است. گذشته از ميزان اختلاف، ماهيت اختلاف كه به دليل تفاوت جنسيت بروز مي‌كند، واقعيت دارد و به نظر مي‌رسد طي دهه‌هاي اخير اين ميزان چندان كاهش پيدا نكرده باشد.

 

6ـ در مواردي كه والدين رابطه‌ي خوبي با هم ندارند، فرزندان وضعيت بهتري خواهند داشت اگر والدين از هم جدا شوند تا آن كه با هم زندگي كنند.

يك تحقيق بلندمدت و بزرگ مقياس جديد غير از اين را نشان مي‌دهد. درست است كه ناخرسندي والدين از ازدواج و ناسازگاري‌شان، عملاً اثرات منفي و وسيعي‌اي بر همه‌ي ابعاد سلامت فرزندان دارد، اما طلاق هم همين طور است. در اين تحقيق كه در آن از نزديك اثرات منفي بر كودكان مورد بررسي قرار گرفت، مشخص شد كه تنها در شرايطي كه كودكان از ناسازگاري‌هاي شديد در خانواده رنج مي‌برند، طلاق راه‌گشاي خوبي براي رهايي از اين شرايط است. در خانواده‌هايي كه ميزان اين ناسازگاري‌ها كمتر است و ازدواج به طلاق ختم مي‌شود (و همين تحقيق مشخص كرد كه دو سوم طلاق‌ها در خانواده‌هايي از همين دست رخ مي‌دهد) در پي طلاق، شرايط كودكان حتي بدتر از قبل مي‌شود. بنابراين با در نظر داشتن نتايج اين تحقيق ـ به جز خانواده‌هاي شديداً ناسازگار ـ براي فرزندان خانواده بهتر اين است كه والدين با هم بمانند و سعي كنند راه حلي براي مشكلات‌شان بيابند تا آن كه تصميم به جدايي بگيرند.

 

6ـ از آنجا كه بچه‌هاي طلاق در ازدواج محتاط‌تر عمل مي‌كنند و مي‌خواهند از احتمال وقوع طلاق بكاهند، به اندازه‌ي بچه‌هايي كه در خانواده‌هاي سالم رشد كرده‌اند، ازدواج موفقي خواهند داشت.

حقيقت اين است كه احتمال طلاق در ازدواج بچه‌هاي طلاق بيشتر از سايرين است. طبق يك تحقيق جديد مشخص شده است كه فرزندان تعهد و يا دوام ازدواج را از والدين مي‌آموزند. حس تعهد به يك ازدواج مادام‌العمر در بچه‌هاي طلاق تضعيف شده است.

 

7ـ پس از طلاق، بچه‌هاي طلاق در خانواده‌هايي كه به فرزندخواندگي پذيرفته مي‌شوند، شرايط بهتري خواهند داشت تا آن كه با پدر و مادرشان زندگي كنند.

شواهد نشان مي‌دهد كه فرزندخوانده بودن بچه‌هاي طلاق شرايط بهتري را براي اين گروه از بچه‌ها پديد نمي‌آورد، حتي اگر درآمد خانواده بهتر باشد يا آن كه شخصيتي پدرگونه در خانه حضور داشته باشد. اين خانواده‌ها مشكلات خاص خود را دارند، ازجمله ناسازگاري‌هاي تعاملي والدين با فرزندخوانده‌ها و خطر بسيار بالاي جدايي خانواده.

 

9ـ ناخرسندي يكي از زوج‌ها در برهه‌اي از زندگي مشترك نشانه‌اي است از اين كه ازدواج‌شان به جدايي منجر خواهد شد.

در همه‌ي ازدواج‌ها، فراز و فرودي وجود دارد. در تحقيقي كه از نمونه‌ي جمعيتي وسيعي استفاده كرده بود مشخص شد كه 63 درصد كساني كه در دهه‌ي 1980 با ناخشنودي ازدواج كردند و تأهل خود را حفظ كردند، در مصاحبه‌اي كه پنج سال بعد انجام شد اذعان داشتند كه حالا خرسندتر هستند. در واقع سه پنجم زوج‌هايي كه مثلاً از ازدواج‌شان ناراضي بودند، اكنون وضعيت خود را �بسيار خوب� يا �تقريباً خوب� توصيف مي‌كنند.

 

10ـ اين معمولاً مردها هستند كه روند طلاق را به دست مي‌گيرند.

دو سوم جدايي‌ها از جانب زنان است. در تحقيقي كه اخيراً انجام شده مشخص شد كه دليل اين امر با قوانين طلاق‌ آمريكا ارتباط دارد. براي مثال، در اكثر ايالت‌ها زنان شانس خوبي براي در دست گرفتن تكفل فرزندان‌شان دارند. از آنجا كه زنان بيشتر از مردان خواهان آن هستند كه فرزندان را همراه خود داشته باشند، در ايالت‌هايي كه احتمال تكفل مشترك با شوهر وجود دارد، درصد زناني كه خواستار طلاق مي‌شوند خيلي كمتر است. همچنين شايد نرخ بالاي زنان متقاضي طلاق به اين دليل باشد كه در واقعيت، احتمال اين كه مردان �بداخلاق� باشند بيشتر باشد. مثلاً مشكل شرب‌خمر، مصرف مواد مخدر و خيانت به همسر در مردان بيشتر است.

 

ب: گمان‌هاي نادرست درباره‌ي ازدواج

 

1ـ ازدواج بيشتر به نفع مردان است تا زنان.

برخلاف گزارش‌هاي منتشر شده، تحقيقات اخير نشان مي‌دهند كه زن و مرد، هر دو به اندازه‌ي تقريباً يكسان، هر چند از جهات متفاوت، از ازدواج سود مي‌برند. هر دوي آنها به واسطه‌ي ازدواج، زندگي شادتر، سالم‌تر، طولاني‌تر و بهتر از جهت مالي دارند. به طور معمول شوهران از زندگي سالم‌تري برخوردار مي‌شوند در حالي كه زنان از مزاياي مالي آن بيشتر بهره مي‌برند.

 

2ـ داشتن فرزند باعث نزديكي بيشتر زوج‌ها و خرسندي از زندگي زناشويي مي‌شود.

در بسياري از مطالعات مشخص شده كه ورود اولين نوزاد عموماً بر جدايي پدر و مادر اثر مي‌گذارد، با وجود اين نرخ طلاق در خانواده‌هاي بچه‌دار كمي كمتر از خانواده‌هاي بدون فرزند است.

 

3ـ كليد داشتن يك زندگي زناشويي موفق و طولاني مدت خوش‌شانسي و عشق رومانتيك است.

معمولي‌ترين دلايلي كه زوج‌ها براي موفقيت‌هاي طولاني مدت در ازدواج‌شان ارايه مي‌كنند، تعهد و رفاقت (با هم بودن) است تا شانس و عشق. اين افراد ازدواج را پديده‌اي مي‌دانند كه سعي فراوان، از خود گذشتگي و تعهد (به يكديگر و نيز به نهاد ازدواج) مي‌طلبد.

 

4ـ زنان هر چه تحصيل‌كرده‌تر، شانس‌ طلاق‌شان كمتر.

يك تحقيق جديد بر پايه‌ي نرخ ازدواج در ميانه‌ي دهه‌ي 1990 به اين نتيجه رسيد كه زنان تحصيل‌كرده‌ي امروزي با وجود سن بالاي‌شان در ازدواج نخست، بيش از زنان بدون تحصيلات دانشگاهي مزدوج مي‌شوند. اين تغييري را نسبت به گذشته نشان مي‌دهد، زماني كه زنان با تحصيلات دانشگاهي كمتر مزدوج مي‌شدند.

 

5ـ زوج‌هايي كه پيش از ازدواج با هم هم‌خانه هستند و بنابراين اين كه چقدر براي هم مناسب هستند را مي‌سنجند، ازدواج‌هاي طولاني مدت‌تر و ارضاكننده‌تري نسبت به سايرين دارند.

در بسياري از مطالعات مشخص شده است كه آنها كه پيش از ازدواج‌ هم‌خانه هستند رضايت كمتري از ازدواج‌شان دارند و شانس بيشتري براي طلاق در آنها وجود دارد. يكي از دلايل اين است كه اين افراد در تعهدشان بي‌ثبات‌تر هستند و احتمال آن كه هنگام بروز مشكلات رابطه‌شان را قطع كنند بيشتر است. به علاوه اين كه هم‌خانگي پيش از ازدواج طرز تفكرهايي را پديد مي‌آورد كه باعث دشواري در ازدواج‌ها مي‌شود. طبق يافته‌هاي يك تحقيق جديد، �زوج‌هاي هم خانه انگيزه‌ي كمتري براي يافتن راه حل براي ناسازگاري‌ها و مهارت‌هاي زندگي دارند� (يك استثناي مهم: زوج‌هاي هم خانه‌اي كه از قبل براي ازدواج با هم برنامه‌ريزي كرده‌اند شانس بهتري نسبت به سايرين براي با هم ماندن دارند.)

 

6ـ نمي‌توان انتظار داشت كه افراد امروزي مانند قديم براي هميشه پس از ازدواج با هم بمانند، زيرا طول عمر ما بسيار بيشتر از گذشته است.

هيچ مدركي براي اثبات اين باور وجود ندارد، مگر آن كه اين مقايسه‌اي باشد با صد سال پيش. اين افزايش فوق‌العاده در طول عمر از كاهش مرگ و مير اطفال ناشي مي‌شود. امروزه انتظار مي‌رود افراد بيشتر از پدر و مادربزرگ‌شان زندگي كنند اما اين را هم بايد در نظر داشت كه آنها ديرتر از اجدادشان ازدواج مي‌كنند. بنابراين طول عمر يك ازدواج بدون طلاق طي پنجاه سال اخير تغيير زيادي نكرده است. به علاوه بسياري از زوج‌ها پيش از آن كه عمر ازدواج‌شان به سال برسد آن را خاتمه مي‌دهند: نصف طلاق قبل از سال هفتم ازدواج رخ مي‌دهد.

 

7ـ ازدواج باعث مي‌شود زنان در معرض خشونت‌هاي خانوادگي بيشتري قرار بگيرند تا آن كه مجرد باقي بمانند.

برخلاف اين مطلب كه براي مردان �سند ازدواج، سند زد و خورد است� تحقيقات نشان مي‌دهند كه مجرد بودن ـ و به ويژه هم‌خانگي با مردي بدون مزدوج بودن ـ اعمال خشونت داخلي (خانوادگي) را براي زنان افزايش مي‌دهد. يكي از دلايل اين است كه زنان متأهل تا حد قابل ملاحظه‌اي كمتر خشونت‌هاي خانوادگي را گزارش مي‌كنند. از اين گذشته احتمال آن كه زنان با مرد خشن ازدواج كنند يا طلاق بگيرند كمتر است. بله، ممكن است اين قضيه صادق باشد كه مردان متأهل كمتر خشونت به خرج مي‌دهند، آنها بيشتر به سلامت همسرانشان اهميت مي‌دهند و بيشتر در خانواده‌هاي پرجمعيت و اجتماع درمي‌آميزند. اين عوامل اجتماعي به نظر رفتار خشن مردان را مهار مي‌كند.

 

8ـ رابطه و رضايت جنسي افراد متأهل كمتر از افراد مجرد است.

براساس تحقيقي بزرگ مقياس و در سطح ملي، افراد متأهل روابط جنسي بهتر و بيشتري نسبت به افراد مجرد دارند. همچنين آنها از روابط خود چه از لحاظ جسمي و چه احساسي لذت مي‌برند.

 

9ـ هم‌خانگي درست مانند ازدواج است اما �بدون مجوز قانوني�.

عموماً هم‌خانگي نه مزاياي سلامت جسمي دارد نه سلامت روحي و نه سلامت اقتصادي؛ مزيت‌هايي كه ازدواج به همراه دارد. به همين دليل است كه هم‌خانگي در ايالات متحده بيشتر شبيه زندگي مجردي است تا تأهل. اين امر تا حدودي به دليل آن است كه هم‌خانه‌ها به اندازه‌ي زوج‌هاي متأهل تعهد ندارند و بيشتر به استقلال خود مي‌انديشند تا به سلامت شريك خود.لطفا نظر یادتون نره!مهرداد ازموده

سه شنبه 21 اسفند 1386 - 11:08:58 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

پیوند های وبلاگ

آمار وبلاگ

130506 بازدید

25 بازدید امروز

1 بازدید دیروز

29 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements